یک حکایت تاریخی
در زمان های نه چندان دور وقتی که تقریبا همه کشورها از ایالت های مختلف تشکیل می شد و هر ایالت توسط حاکمی (پادشاه یا خان منطقه) اداره می شد، آتش جنگی خانمان سوز بین دو قبیله قدیمی واقع در منطقه شمال چین صورت گرفت.*
طبق آنچه مرسوم چنین جنگ هایی است، قبیله قوی تر “شین چیان” به دلیل منابع بیشتر – آذوقه و نفرات – در طی جنگ فرسایشی، به پیروزی نزدیک می شد. همه چیز آماده برگزاری یک جشن پیروزی در قبیله شین چیان بود که سر و کله دو سرباز پیدا شد.
هر کدام از این دو سرباز به گونه ای خاص می جنگیدند.
اولی به هیچ کس رحم نمی کرد. از هر دو قبیله کشته می گرفت. مردم یکی پس از دیگری ناتوان شده و فوت می کردند.
درست در لحظه ای که همه ناامید شده بودند، سرباز دیگر درست در نقطه مقابل سرباز اول مشغول جنگ شد، از تمام قدرتش بنفع مردمش استفاده کرد. تا جایی که صحنه جنگ عوض شد. توازون قوا بر هم ریخت و قبیله شین چیان علی رغم تمامی امکانات دچار شکست سختی شد.
بعضی می گویند این جنگ باعث معروفیت طب سوزنی گردید. اما چه اتفاقی افتاد؟
سرباز اول، جسور و خطرناک، کسی نبود جز یک پشه که ناقل بیماری مالاریا بود. این پشه با حمله به سربازها باعث بیماری مهلک آن زمان بنام مالاریا شد.
اما نکته این جا بود که در منطقه مجاور هم این پشه ها وجود داشتند. ولی چرا سربازان آنها نجات پیدا کردند؟
در اینجا نقش سرباز دوم آشکار شد. و آن کسی نبود بجز یک پیرمرد چینی مسلح به طب سوزنی که تمام افراد قبیله خود را با استفاده از طب سوزنی در مقابل مالاریا واکسینه کرد. او نقاط مخصوص را در بدن با وسیله ای نوک تیز تحریک می کرد و به همه آموزش داد تا برای خانواده های خود طب سوزنی را انجام دهند.
اینگونه تمام افراد و سربازان در مقابل مالاریا واکسینه شدند. و بدین نحو سرنوشت جنگ عوض شد… .
این واقعه تاریخی به ظاهر ساده نه تنها موجب معرفی طب سوزنی به مردم شد، بلکه بعدها انتشار گزارش این واقعه نیز توجه جهانیان را به طب سوزنی بعنوان یک روش موثر در درمان جلب کرد.
* در بعضی منابع تاریخی از این جنگ بعنوان جنگ سربازان مائو (بصورت پارتیزانی) با سربازان حکومتی در جنگل های چین نام برده اند.