یک پرونده جذاب (۱۷)
بیمار خانمی حدود 48 ساله به مطب مراجعه و درخواست درمان ترک سیگار را داشتند. به ایشان نوبت داده و درمان آغاز شد.
در روز دوم مراجعه بشدت عصبانی بودند. ذهنم به هزار جا رفت و همه چیز را در ذهنم بررسی کردم تا علتی بیابم.
شاید درمان اثر نکرده ئباشد. خوب جلسه اول بود مهم نیست چرا باید ناراحت باشد.
نکند دچار عوارضی شده است. مگر می شود، طب سوزنی که هیچ عوارضی ندارد.
شاید سوزن ها دردناک بود. نه نمی شود زیرا از ایشان سوال کرده بودم و مشکلی نداشتند.
شاید از دست منشی عصبانی است. ولی فکر نکنم، بظاهر با هم گرم می گیرند.
بالاخره به نتیجه نرسیدم، از ایشان سوال کردم حالتان چطور است؟ طبق انتظار فرمودند: “دکتر اصلا خوب نیستم.” پرسیدم چرا؟ گفتند: “دکتر اصلا نتوانستم سیگار بکشم!!!!!” با تعجب گفتم خوب اینکه خیلی خوبه پس چرا ناراحتی؟ گفتند: “دکتر جان کجاش خوبه هر چی سیگار روشن کردم، اصلا بدم می آمد و نکشیدم و با تنفر دور می انداختم.”
من که از تعجب نزدیک بود شاخ در بیاورم، توضیح بیشتری خواستم. آخه یعنی چی؟ شما برای ترک سیگار آمده اید و حالا از ترک آن ناراحت هستید؟
ایشان به نکته ای اشاره کردند که بعد از آن مورد توجه همیشگی من برای بیماران ترک قرار گرفت. ایشان گفتند : “دکتر درست است که من می خواهم ترک کنم ولی فعلا باید مدتی سیگار بکشم تا آرامش داشته باشم!!! چون این روزها بخاطر یک موضوع خانوادگی بشدت عصبی هستم. و هر وقت فشار عصبی ام زیاد می شود به سیگار پناه می برم.!!!”
البته این موضوع بظاهر خنده دار دارای یک واقعیتی است، و آن اینکه در هنگام شروع درمان ترک هر نوع اعتیادی باید از تصمیم واقعی و فراهم بودن شرایط پیرامونی فرد بیمار اطمینان داشته باشیم. زیرا همچون بیماری که برای ترک تریاک درمان می کردم ولی متاسفانه شوهرشان بساط را فراهم و اصرار به مصرف داشتند، درمان می تواند با احتمال بسیار بالای شکست همراه باشد. در چنین بیمارانی باید ابتدا کمک کنیم تا شرایط برایشان مهیا شود و سپس اقدام به درمان ترک کنیم.