بایگانی دسته: خاطرات یک پزشک

“جیران صبور” صبوری آموخت

خاطرات یک پزشک (۳)

کشیک های CCU همیشه برایم پر از اتفاقات عجیب و غریب بود.از درسهای عالمانه اساتید تا درسهای زیبای بیماران ، از بی خوابی تا شهود پرواز روح ، از امتحانات سخت اساتید تا امتحان سخت تر باریتعالی . اگر عمر و ذهن کفاف کند، دستان از توان نیفتد، روزی برایتان همه را خواهم نوشت.

ادامه خواندن “جیران صبور” صبوری آموخت

دکتر تو را به خدا بگو مشکل مادرم چیست؟

خاطرات یک پزشک (۲)

وقتی یک دانشجوی پزشکی کنجکاو باشید و دائما به همه جا سر بزنید، یقینا بعضی جاها اتفاقات عجیبی را تجربه می کنید. یکی از اتفاقاتی که مرا مصمم کرد با تمام توان درس بخوانم تا هم آبرویم حفظ شود و هم بیمارانم بهره ببرند، اتفاقی بود که برایتان شرح می دهم. ادامه خواندن دکتر تو را به خدا بگو مشکل مادرم چیست؟

لذت بخش بود، وقتی “مرا نشناخت…”

خاطرات یک پزشک (۱)

دسته نوشته زیر را تقدیم می کنم به آقای “ابولفضل جلیلی” کارگردان بزرگ سینما، بخاطر تشویق هایش برای نوشتن خاطرات دوران طبابتم. هر چند نمی دانم چرا هرگز خاطراتم را ننوشتم تا تقدیم کنم به ایشان و دیگرانی که چنین لطفی داشته اند!!! شاید بهتر باشد از ایشان عذرخواهی کنم. آره همینطوره، خیلی وقته ایشان را ندیده ام، در اولین فرصت همین کار را می کنم. امیدوارم هر جا هستند سلامت و موفق باشند.

“… چقدر خسته شدم. دیشب اورژانس غلغله بود. کشیک تنهایی شیفت شب اورژانس یک بیمارستان دانشگاهی، خدا نصیب هیچ پزشکی نکند. آن شب هم استثنا بود، انگار همه شهر مریض شده بودند.

ادامه خواندن لذت بخش بود، وقتی “مرا نشناخت…”